میشینم یه گوشه واسه ی دلهای که این جوریی شکست خوردن مینویسم.
بغض گلوم و گرفته میخوام تنها بمونم یادم میاد یه روز یکی رو دیدم که دنیام و
عوض کرد واسه ی اولین بار زل زدم تو چشماش گفتم دوست دارم اونم با یه
کم مکث گفت منم تورو دوست دارم. منم باور کردم و کم کم بهش دل بستم.
من پیش خودم خیال می کردم که اونم واقعأ منو دوست داره ولی این طور نبود
اون منو واسه ی سرگرمی میخواست نه واسه ی دوست داشتن یا عشق من
اینارو نمیدونستم با هم می رفتیم بیرون با هم خوش بودیم هر چی میخواستو
واسش تهیه میکردم یه مدت گذشت دیدم یه کم باهام سرد شده دیگه مثل اول
نیست هر موقع بهش زنگ میزنم درست جوابو نمیده یه جورایی داشت ازم فرار
میکرد هر وقت که این جوریی میشد فکر می کردم که شاید کار داشته باشه،
شاید نتونه ولی نه. تا اینکه یکی از دوستام اومد بهم گفت: شما از هم جدا شدید
منم گفتم نه چطور مگه؟ گفت: من همین دو ساعت پیش با یکی دیگه دیدمش
من باور نکردم از سر این حرف با دوست صمیمی ام حرفم شد ازش دل گیر شدم
بعد از اینکه دوستم رفت فکرم یه کم مشغول شد اسم دوستم محسن بود گفتم
محسن که الکی حرف نمیزنه جوری که گفت: انگار چیزی دیده. نمیدونستم چکار
کنم بخاطره همین بهش زنگ زدم گوشیش خاموش بود اون روز کلأ گوشیش
خاموش بود. به فرداش باز محسن اومد بهش گفتم من با تو حرفی ندارم. اون
گفت: من با توحرف دارم. اون فقط تورو واسه ی سرگرمی میخواست حالا ازت
سیر شده رفته سراغ یکی دیگه من اینو بهت ثابت می کنم. زنگ میزدم گوشیش
خاموش بود. تا اینکه محسن چند تا عکس واسم آورد که از اونا گرفته بود.گفت:
حالا باروت شد من بعد از دیدن اون عکسا انگار دنیارو روی سرم خراب کردن.
گفتم هر چی زنگ میزنم به گوشیش خاموش محسن: می دونم از کجا پیداش
کنی من با محسن رفتم. اونو دیدم و عکسارو زدم تو صورتش اونم گفت: واست
توضیح میدم که چی شده و .... گفتم هیچی نمیخوام بگی فقط گوش کن. تو بودی
تک درخت، تو ی کبیر قلبم که جوونه زد، تو شدی واسه ی قلب خسته ام، هم
دردو هم زبون، اما چه زود گذشت روز آشنایمون ببین که سرنوشتم چه زود شد
جدایی. من داشتم کم کم عاشقت میشدم.ولی نه، دیگه کاری باهات ندارم برو .......
C†?êmê§ |